زبانحال امام مجتبی علیهالسلام در هنگام شهادت
سوختم از زهر و آبی غیرچشم ترنبود جای شمعی آب گشته غیر خاکستر نبود دل اگرشوق وصال دوست رادرخودنداشت کاسۀ زهراینقدرشیرین وجان پرورنبود طشت باغ لاله بودو خون دل گلهای او در میـان بــاغ غیـر از لالــۀ پرپر نبود من همان سردارتنهایم که از یاران من در ره عشق ووفا یک تن مرا یاور نبود بیشــتر از لاله ها در سیـنۀ من داغ بود وز غــم عـالم غم واندوه من کمتر نبود مادرم درپیش چشمم سیلی ازبیگانه خورد آتــشی بـــرجانم افــتاد و مرا باور نبود در کـنار بــسترم دیدم حسینم گریه کرد لحظه ای جانسوزترزان لحظۀ آخرنبود گرچه شد تابوت من آماج تیر دشمنــان شادم ازاینکه درآنجا خواهرم دیگرنبود ضربت تیر عدورا چوب تابوتم گـرفت حـائلی مـــابین مـــیخ و سینۀ مادر نبود کی وفائی روز ما تاریکترمی شد زشام گرکه دودی بر فلک از آتش آن درنبود |